شنبه، تیر ۰۱، ۱۳۹۲

از یاد دنیا رفتن....

"بیا از یاد دنیا بریم!"
 اولین جمله ای است که خواهم گفت.
توی چشمانش شک و تردید و ترس.
لبخندی که روی صورتش میماسد.
به تته پته می افتد.
آنجاست که من دستانش را محکم می گیرم.انگشتان یخ زده اش میان انگشتان یخ زده ام، از جایی بیرون هر دو مان گرما میگیرد.
ذوب می شویم .
از چشم های هم چکه می کنیم.
تبخیر میشویم.
ابر می شویم.
باران می شویم.
قطره می شویم.
دریا می شویم.
غرق می شویم.
نهان می شویم....
آنجاست که می گویم :
"ما که فراموش کردن بلد نیستیم....
باید دست های هم را بگیریم و فراموش شویم."

توی چشمانش اطمینان و ایمان.
لبخندش مستدام.
صدایش استوار.....

۴ نظر:

  1. مردی که گریه داشت۱۳۹۲/۴/۵, ۰:۰۲

    کاش دستگاهی بود که حافظه رو پاک می کرد

    پاسخحذف
    پاسخ‌ها
    1. اون فیلم دوست داشتنی...که عشق رو نمیشه از حافظه پاک کرد....
      کاش می شد اما ناراحتی ها رو پاک کرد.کاش می شد از صفر شروع کرد. از صفر شناخت!

      حذف
  2. مردی که گریه داشت۱۳۹۲/۴/۹, ۲:۰۴

    کاش می شد از صفر شروع کرد..صفر مطلق
    موافق ترین...

    پاسخحذف
  3. مردی که گریه داشت۱۳۹۲/۴/۲۲, ۱۲:۴۵

    بنویس دیگه باز دخترجان..ما هی سر میزنیم هی خبری نیس:(

    پاسخحذف